جدول جو
جدول جو

معنی پنج دری - جستجوی لغت در جدول جو

پنج دری
(پَ دَ)
اطاقی که پنج در یک سو (معمولاً رو بصحن) دارد، و این نوع بنا سابقاً بیشتر معمول بوده
لغت نامه دهخدا
پنج دری
اطاقی که پنج در دریک سو (معمولا رو بصحن) دارد (سابقا بیشتر معمول بوده)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پارچۀ نازک که پشت شیشۀ پنجرۀ اتاق آویزان می کنند که آفتاب به درون اتاق نیفتد
فرهنگ فارسی عمید
(پَ)
پنج ده. از اعمال مروالرود: امیری بود بحدود مروالرود و پنج دیه و طالقان. (جهانگشای جوینی). رجوع به پنج ده شود
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ / پُ تِ دَ)
آنچه از پارچه چون اطلس و ململ و توری در پشت پنجره و در از جانب اطاق آویزند تا از شدت تابش آفتاب بدرون کاسته شود
لغت نامه دهخدا
(پَدَ)
بازی ورق که پنج حریف با هم بازند
لغت نامه دهخدا
(پَ دُ)
کنایه از پنج نماز است. (غیاث اللغات). صلواه خمس:
چار علم رکن مسلمانیت
پنج دعا نوبت سلطانیت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(پَ)
از مردم پنج دیه. رجوع به پنج دهی شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
قریه ای است در پنج فرسنگی میانۀ شمال و مشرق ده رم. (فارس نامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ رَ)
شاه رش. شاه ارش. یعنی ارش بزرگ و آن مقداری است از سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت میانین دست چپ وقتی که دستها را از هم بگشایند و آن رابه عربی باع و به ترکی قلاج گویند و آن مقدار پنج ارش کوچک باشد و ارش کوچک از سرانگشت میانین است تا مرفق که بندگاه ساعد و بازوست و شاه ارش را به این اعتبار پنج ارش می گویند. (برهان قاطع در کلمه شاه ارش)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بنجهیری. منسوب است به پنجهیر که شهری است به نواحی بلخ. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(پَ بَ)
بنطافیلون. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و نیز رجوع به پنج انگشت شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بنجهیری. پنجهیری مکی (؟). نام شاعری است معروف منسوب به پنجهیر. (معجم البلدان یاقوت در کلمه پنجهیر). راذویانی بیت ذیل را در ترجمان البلاغه از پنجهیری مکی آورده است:
من و تو سخن چون توانیم گفتن
من از بی دلی وتو از بی دهانی
لغت نامه دهخدا
(پَ م رَ)
موضعی در شمال کارده در نواحی شمالی مشهد مقدس
لغت نامه دهخدا
(پَ گَ)
قسمی پارچه بود که آن را به عربی خمیس می گفته اند
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ)
در قدیم با واو مجهول، چوب و درخت و تخته، واز این جهت چوب تراش را درودگر گویند. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(پَ دِهْ)
پنج دیه خمس قری. در نزهه القلوب حمدالله مستوفی (ص 159) آمده است: مروالرود از اقلیم چهارم است طولش ازجزایر خالدات ضر و عرض از خط استوا لوک از قصبات آن پنج دیه بوده که سلطان ملکشاه ساخت. دور باروش پنج هزار گام است و گرمسیر است اما هوای درست دارد و آبی گوارنده و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و از میوه هاش انگور و خربزه سخت نیکوست چند پاره دیه از توابع آن است - انتهی. مرحوم علامۀ قزوینی گوید: پنجده ناحیۀمعروفی بوده است در خراسان از نواحی شهر مروالرود (بالامرغاب امروزی) و در نسبت به آن بنجدیهی و فنجدیهی و بندهی (پندهی، پنجدهی) همه این صور استعمال شده است. (معجم البلدان) و اکنون نیز نام قریۀ پنج ده درنقشه های مبسوط بر لب رود مرغاب در خاک روسیه بکلی نزدیک سرحد شمالی افغانستان اندکی در شمال غربی قصبۀبالامرغاب دیده میشود. (شدالازار تألیف معین الدین ابوالقاسم جنید ص 416 حاشیۀ (2) بقلم علامۀ قزوینی)
لغت نامه دهخدا
(پَ دِ)
نسبت به پنج ده، از اعمال مروالرود است و پنج دیهی و بنج دیهی و بنجدهی و فنجدیهی و بندهی نیز همان است. و نیز رجوع به پنج ده شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
نوعی تفنگ که پنج فشنگ خورد
لغت نامه دهخدا
(قمار) پنج ورق متشابه که در بازی آس بدست یک تن آید مانند پنج آس یا پنج شاه و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج داری
تصویر گنج داری
خداوند گنج بودن، نگاهبانی گنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج تیر
تصویر پنج تیر
نوعی تفنگ که پنج فشنگ خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج دستی
تصویر پنج دستی
هنگامی که پنج حریف با هم بازی کنند: پنج دستی بکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج دعا
تصویر پنج دعا
پنج آزبا (دعا) پنج نماز پنج نماز صلوات خمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنج گزی
تصویر پنج گزی
قسمی پارچه که آنرا بعربی خمیس میگفته اند
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای که بپشت در آویزند تا از تابش آفتاب بکاهد پرده ای که پشت شیشه های پنجره و در نصب کنند، صفحه ای چوبی که با دو گیره بپشت شیشه دکانها زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشت دری
تصویر پشت دری
((~. دَ))
پارچه یا پرده ای که پشت در یا پنجره بیآویزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنج سیری
تصویر پنج سیری
((پَ))
وزنه ای معادل 375 گرم، مقدار عرقی که در یک بطری می ریختند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گنج وری
تصویر گنج وری
خزانه داری
فرهنگ واژه فارسی سره
پن در
فرهنگ گویش مازندرانی